سیاره ای از جنس امیر
امروووووووز..چی بگم از امروز که هر لحظه اش یه ماجرای تازه. امیر که کلا تیریپ قرمز برداشته بود آدمو یاده یه بستنی توت فرنگی خوشمزه مینداخت! خلاصه که تیپش به قول گوگوش خیلی مامانی شده بود.(لطفا وقتی اینو میخونید هی بزنید به تخته) آهان حالا بریم سر برنامه،اول امیرجون شعر امام زمان رو خوند؛تو آیتم بعد هم امیر به جای عمو یکی از کتابارو امتحان کرد تا ببینه واقعا کتابا حرف میزنن یا نه؛که بعدش عمو جای کتاب سخنگو داشت یزدی میخوند.ولی خوشم اومد امیر تا با چشم خودش ندید کتابه حرف میزنه بار نکرد(خل و چلم خودتی) بعدم امیرجان از عمویی سوال کرد که چجوری خدا ازش راضی میشه؟که همون لحظه پهلون اومد و به امیر گفت بهم کمک کن امیرام گفت که فکرش مشغوله بعد سلطان اومد و خواست امیر کمکش کنه که امیر گفت دستش بنده بعدم عمو بهش گفت که اگه میخواد خدا ازش راضی باشه باید به بنده های خدا کمک کنه. بعدم امیر یه جمله ای رو گفت که من عاشقشم.گفت:من متنوع شدم عموام گفت متنوع نه،متنبه.امیر ام گفت حالا همون،شدم. (منحرفم خودتی!!) حالا آقا ممنون..آقا ممنون اولش به عمو پورنگ گفت که بی صدا برنامه اجرا کنه ولی بعد که دید عمو بی صدا نمیتونه به هیچ سوالی جواب بده اجازه داد حرف بزنه.بعد هم حکایت گرگی رو تعریف کرد که میخواست شکار کنه ولی هر حیونی که میومد از یه سوراخی در میرفت آخرش گرگ همه ی سوراخ ها رو بست بعد شیر اومد و از اونجایی که گرگ خودش همه ی را ه های فرار رو بسته بود؛تو چنگال شیر گیر کرد.نقش شیر رو سلطان بازی کرد.عمو هم نقش سنجاب و بع یعی و خوگوش(همون حیواناتی که از دست گرگ در میرفتن رو بازی کرد) پهلون هم نقش گرگ رو. آقا نگهدار هم مروری بر رویداد های هفته کرد و از همه ی اون نقش هایی که تو طول هفته با تک ماکارون مسیر زندگیشون عوض شد رو باهاشون مصاحبه کرد. بازم ژستاش تو حق بود. حالا جالبی کار اینجاس من امروز حالم خوب نبود تو آیتمای یک و دو هم نمیتونستم بشینم ولی جاتون خالی همین که یکم از برنامه گذشت کم مونده بود بپرم بالا پایین. یه چیز دیگه اینکه تا جمعه هفته ی آینده به دلیل شبای قدر برنامه ندارن این شبا ایشالا اون حال خوبه رو به دست بیارید. و فعلا بای بای
[-Design-] |